«بسم الله الرحمن الرحیم»

با کلیک کردن به افراد گرسنه کمک کنید


 

شکوه دنیا همچون دایره ای است بر روی آب

که هر زمان بر پهنای خود می افزاید

و در منتهای بزرگی هیچ می شود ...

ویلیام شکسپیر

 



شماره حرم امام رضا(ع) : 05112003334

خدایا شکرت بابت همه ی مهربونیات...

 


 امام حسین (علیه السلام) فرمودند:

انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعق على السنتهم يحوطونه ما درّت

معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون.

مردم، بنده دنيايند و به ظاهر دم از دين مى‏ زنند و تا زمانى كه زندگی‏شان

تأمين شود از آن دفاع می‌كنند؛ امّا چون در بوته آزمايش قرار گيرند، دينداران اندك‏ اند.

* تحف العقول، ص 245 (http://ahadith.blogfa.com)




تاريخ : جمعه دوازدهم خرداد ۱۳۹۶ | 23:30 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

به نام خدا

سلام.

نمی دونم چه طوریه که هرموقع میام این جا بنویسم، یاد عجیب بودن خودم میفتم.

دفعه قبلی که همین امسال هم بود - سال شمسی- توی یه بخش از ادامه مطلب رمز دارم

برای خودم نوشته بودم که ببرای خوشحالی نباید به دنبال عامل بیرونی باشم.

ولی چند وقت پیش این رو فهمیدم، که این تقریبا یه شعاره.

چون یه بخشی از خوشحالی حقیقی از درون آدم میاد -و شاید چون

بیشتر دست خود آدم باشه؟ بیشتر روش تاکیید می شه-، و یه بخشی از اون

هم از بیرون و اطراف -شاید یه دلیل این که میگن آدم های ناجور رو تا جای ممکن از زندگیتون

بندازید بیرون، همین باشه-.

.

پ.ن رفتم بین عکس و فیلم های هاردم، که برای Douyin محتوای خوب

پیدا کنم، رفتم تو خاطره ها... بدجوری دلم گرفت... اصلا یه طوری عمیق گرفت که...

خدایا شکرت!

ولی کمکم کن لطفا...



ادامه مطلب


تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۹ | 4:6 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

به نام خدا

سلام!

بلاگفا چه تغییراتی کرده.

البته شاید من بیشتر از بلاگفا تغییر کرده باشم.

هرچند وقت یه بار من به این نتیجه می رسم که دیگه تقریبا یاد گرفتم خودم رو دوست داشته باشم.

بعد دوباره یه دوره میگذره و کلی فکرهای عجیب و غریب میان توی ذهنم،

وارد یه دوره افسردگی مسخره ی گیج کننده می شم و بعد می فهمم که نه بابا،

انگار باز یادم رفت خودمو دوست داشته باشم.

دوباره، بقیه ش رو هم هرچند خونده نمی شه، اما محض اطمینان رمز می ذارم!

همین و تمام!



ادامه مطلب


تاريخ : دوشنبه دوم تیر ۱۳۹۹ | 14:38 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

به نام خدا

سلام!

الان که این جا رو دارم می نویسم اولین روز یا به عبارتی چند ساعت مونده تا سال 1399ه.

سال نوتون، نومون مبارک :)

.

حالا فعلا، تا بعد تر که ببینیم چی کار کنیم خدانگهدار

.

پ.ن 1 خداکنه این بیماری رختشو ببنده بره پی کار و زندگیش.

پ.ن 2 بیام این جا باز داستان ماستان بنویسم؟

اصلا چی بنویسم؟

چند سالی می شه داستان درست و حسابی

به معنای واقعی ننوشتم. یه چیز نصفه ای هم نوشتم که

قابل انتشار نیست.

پ.ن 3 آقا چقدر دلم برای این شکلک های بلاگفا تنگ شده بود!

شما چی؟ [با درصد احتمال بالایی خطاب به مخاطب خیالی]

پ.ن 4 دیگه درگیر بورسیه م که هستیم و اینا...

خب چند روز هم بیشتر وقت ندارم

ان شاءالله که برسم/ برسیم

تازه بماند که فارغ التحصیلمون و کلا برنامه ها رو هواست !

تا الان فقط برای دو تا از درس ها و با همت یکی از اساتید که بچه ها هم

هی بهش غر می زنن :/ با اسکایپ کلاس آنلاین داشتیم.

پ.ن 5 امضا، نرگس 2 ساله از تهران [با این همه شکلک قطعا سنم از

دو سال بالاتر نمیره، البته این مورد خیلی استثنائه. چون در حالت کلی

خوشم نمیاد کسی سنم رو چه بالاتر و چه پایین تر تصور کنه]

پ. 6 آقا این جا هنوزم جذابه ها!

پ.ن 7 یه تغییراتی رو تو وب ایجاد کردم. ولی هنوز خیلی چیزهای دیگه رو

هم باید درست کنم. نمی دونم، پروفایل رو هم تغییر بدم؟

هم خوبه که تغییر بدم، هم از یه طرف هم یادگار روزهای طفولیته!




تاريخ : جمعه یکم فروردین ۱۳۹۹ | 2:13 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

به نام خدا

سلام.

از آخرین پست من تقریبا یک سال می گذره.

و من الان سال چهارم دانشگاهم! یعنی ترم 8 م، ترم آخر کارشناسی.

هرچند دیگه کسی این جا رو نمی خونه، ولی این جا عین یه خونه می مونه برای

من که باهاش بزرگ شدم. سال به سال... و دوسش دارم.

امسال دوازدهمین سال وبلاگ قشنگ منه.

امسال سال عجیبی بود.

توی این چند سال اخیر، اتفاق های عجیب زیادی افتادن. سیل اومد، زلزله اومد.

من تقریبا چند سال تمام کسی رو از ته دل دوست داشتم.

و تموم کردن اون دوست داشتن برای من سخت ترین کار دنیا بود.

با این که دیگه الان به اون آدم احساسی ندارم، ولی هنوز به خودم قول دادم

تا یه سال زمان بدم تا احساسات سه سال و اندیم رو درست

و حسابی تر جمع و جور کنم.

بقیه ش رو هم هرچند خونده نمی شه، اما محض اطمینان رمز می ذارم!



ادامه مطلب


تاريخ : پنجشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۸ | 23:5 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام...

من باز هم اومدم...

حس می کنم هربار که اومدم و بعد از مدت ها اینجا پست گذاشتم،

درونم بارها تغییرات عمیقی کرده...

این بار که دارم این جا رو می نویسم، تقریبا 6- 7 ماه از شروع 20 سالگیم می گذره...

دومین سال از دانشگاهم تموم شد!

سعی کردم خودم رو بیشتر دوست داشته باشم و بشناسم...

دیگه تقریبا داستان نمی نویسم...

توی مسابقه ی دکلمه چینی شرکت کردم و بعد از آقای کمالی

رتبه ی دوم رو اوردم :)

خواهرم تقریبا به ایران برگشت.

راستی، عضو انجمن علمی رشته مون هم شدم.

بعد از آقای س.د و آقای ا.ک.ی سومین نفر که به لطف خداجونم

بیشترین رای رو اوردم :) امیدوارم که بتونم خوب از پسش بربیام...

الان به پرشین بلاگ سر زدم. یه مقداری از حالت وبلاگ طوری دراومده و بیشتر

شبیه به سایتی شده که نمیشه از توی وبلاگ نظراتش رو جواب داد.

یا دست کم من اون قدر گیج شدم که هنوز همه ی امکانات قبلی

رو نمی تونم توش پیدا کنم.

این تابستون باید خیلی کارها انجام بدم. یکیش هم درست کردن

وبلاگ قرآنیمه و کپی پست هاش در اینستا :)

.

خداجونم شکرت!

.

لطفا برای همه مون دعای خیر کنید 




تاريخ : یکشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۷ | 18:59 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |

به نام خدای خیلی خیلی مهربونم

سلام

امام رضا جونم؟

تولدتون مبارک...

دوستون دارم ...

 

عیدتون مبارک ...

.

پ.ن یعنی؟ ...

میشه؟...

خواهش می کنم...




تاريخ : جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ | 0:2 | نویسنده : *ღ نرگسک*ღ |