همه چیز یعنی فیتیله

برای معین کوچولو و فیتیله که عشقشه

همه چیز یعنی فیتیله

برای معین کوچولو و فیتیله که عشقشه

فیتیله ی امروز ــــسوال های همیشگی------باز هم توصیف

Glitter Words
سلام دوستای خوب مهربون و با وفای من خیلی از شما عزیزان گفتید پستت طولانیه من هم میخوام سعی کنم کوتاه بنویسم. اما گمون نکنم بتونم....پس بزارید دوباره سوالات رو براتون بگم تا راحتتر بهش جواب بدید....

۱: بهترین ایتم نمایشی از نظر شما...         

 ۲:دلیل شما برای این انتخاب...

۳ : ضعیفترین ایتم نمایشی..

۴:انتقاد وارده به این نمایش و  نهایتا انتقادات و پیشنهادات کلی  .... 

و اما سوال ویژه ی امروز که از همه ی شما عزیزان میخوام بهش  جواب بدید... از بین جنبه های اموزشی طنز و سرگرمی برنامه ی فیتیله کدام قسمت بیشتر مورد پسند شما قرار گرفته است؟؟   بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.irسه تا فرشته ی مهربون از توی صندوق فیتیله ای اومدند بیرون .اومدند تا مثل همیشه نوید برنامه ی زیبای امروز رو بهمون بدن.. تازه پیرمرد شیرین زبون فیتیله ای  جوون رشید و قهرمان فیتیله ای  و روستایی ساده دل و بی ریایی فیتیله ای هم اومدند تا اونا هم از فیتیله ی شادیها بگن و از زیبایی هاش...

سلام اول کلام این بود: سلام سلام بچه ها شکوفه ها غنچه ها سلام سلام ستاره جمعه شده دوباره بازم یه روز تعطیل از راه رسید دوباره دیدن روی شما شادی بدل میاره......

مردم خوب اصفهونی از شهر زیباشون از اصفهان  نصف جهان شعر قشنگی خوندند....

قربون اون گنبد طلات بشم فربون اون همه  کفترات بشم قربون گلدسته های خونتون قربون اون در سقا خونتون   من غریبم تو که مهمون نوازی واسه زخمام تو که مرهم میسازی  کاشکی دستام به ضریحت میرسید  غم و غصه از دلم پر میکشید   من میخوام اهو باشم برای تو   تا تو هم همیشه ضامنم باشی  من میخوام عطر حضور سبزتو روی لحظه های خالیم بپاشی..( قربونت برم اما رضا) چقدر دلم هواتو کرده... شعر زیبایی بود حزن انگیز ما رو برد به اونجا به مشهد مقدس...

 توی یه حموم توی روستای فیتیله ای حمومیه عزیز و روستاییهای مهربون برنامه ی بعدی رو اعلام کردند...

اولین نمایش این هفته نمایش زندانیهای فیتیله ای بود  اما این هفته خیلی جالب بود چون زندانیهای فیتیله ای سه تا نینیگولو بودند  . نینی فروتن که جرمش خوردن مستونک به قول خودش بود  نینی مسلمی که جرمش خیلی جالب بود( جرم جالب رو داشته باشین) جرمش خوردن شست پاش بود ونینی گلی که خجالت میکشید جرمشو بگه جرمش جیش کردن تو شلوارش بود...( موضوعی که من و معین الان شدیدا درگیرشیم)

به شیوه ی خند ه دار خودشون  به قول عمو فروتن مرک ( ترک) کردند و قول دادن دیگه کارهای بدشون رو تکرار نکنند...

پدر بزرگای شیرین زبون که من میمیرم واسشون   اهنگ دس دسی رو اهنگ مورد علاقه ی معینو خوندند و برنامه ی بعدی رو اعلام کردند...

ایتم بعدیه برنامه یه اهنگ جدید فوق العاده زیبا  جالب و از همه مهمتر اموزنده بود. بار اموزشیش خیلی زیاد بود .. اصلا حرف نداشت.. سه تا عمو ها از پشت دو تا عینک فیتیله ای که یکیشون طبی بود و یکیشون افتابی شعرو خوندند و گفتند: عینک کس دیگه ای رو به چشماتون نزنید و هر عینک در جای خودش به کاربره....

نمایش بعدی نمایش راننده ی فیتیله ای بود.. وای دوباره این راننده ی فیتیله ایه سهل انگار و بدور از اداب رانندگی داشت با جون دو تا مسافر فیتیله ای بازی میکرد...

اخه شیشهه ماشین کثیفه اول تمیز کن بعد رانندگی کن. اخه چشمات ضعیفن چرا عینک مخصوص نمیزنی مگه از جونت سیر شدی.. هی عینک عوض کردن که فایده نداره...( نکته ی جالب و خنده دارش حرکت عمو فروتن بود میدونید منو یاد بچه هایی انداخت که وقتی دوستشون کار اشتباهی میکنه با اواز اونو به دیگرون میگن(قضیه ی افتادن شیشه ی عینک  افتابی رو میگم) )

ای گلای ناز و خندون نمک توی نمکدون  نازنین و ناز و شیطون ......عمو های نازنین برنامه ی بعدی رو اینجور اعلام کردند ...

ایتم بعدیه برنامه بعد یک وقفه ی تقریبا خسته کننده  اهنگی مربوط به قالی بافی بود یه پیرزن مهربون با چند تا دختر خوب   قالی میبافتند و از قالی  و نقشهاش میگفتند.. کلی چیزهای شنیدنی در مورد قالی...

نمایش بعدی هم نمایش گربه ها بود یه نمایش جدید یه نمایش جالب و البته بیشتر مناسب حال بچه های کوچولو موچولو مثل معین.. نمیدونید چقدر بچه های کوچیک از دیدن حیوونا به این شکل لذت میبرند مثل معین  که انقد از شنیدن صدای گربه و از این جور حیوونا لذت میبره که نگید... این گربه های فیتیله ایم با هم دعوا داشتند سر اینکه سطل اشغال مال کیه.. یه گربه ی عاقلتر  اومد( یه گربه ی سیاه) تا بینشون وساطت کنه ارومشون کنه نصیحتشون کنه.. گفت بیماریه بدی اومده    وبا اومده به قول  پیشی مهربونه(وبا چهار چنگولی رفتی هوا).. بعدشم  اون پیشی هارفتن که اشغالها رو ضد عفونی کنند و بعد بخورند...

  سه تا اقا دکتر با روپوشای یک شکل  سفید  با سه تا گوشیه پزشکی  برنامه بعدی رو اعلام کردند در کنارش از خطرات وبا گفتند از این گفتند که باید بهداشت رو رعایت کنیم و این حرفها...

ایتم بعدی چی بود؟؟ عمو ها از ساعت گفتند یه شعر جدید و زیبا  از عقربه هاش از مدت زمان شبانه روز ازا نواع ساعتها و خیلی اموزنده بود بیشتر برای کوچولوهایی که پیش دبستانیند و اونایی که تازه میخوان ساعت خوندن رو یاد بگیرند...

نمایش علی کوچولو یکی دیگه از نمایشهای این هفته بود.  علی  کوچولو    این مرد گنده!!!!

 هر کاری کردن علی کوچولو بیدار نشد.. اولش خورشید خانم اومد علی کوچولو اونو پرتش کرد یه طرف بعدش ساعت اوردن زنگ زد علی کوچولو انداختش شکوند بعدش اقا خروسه( عشق معین) رو اوردند اقا خروسه رو خفه کرد... ای وای میدونید چی شد ساعت شده بود ۱۲ و علی کوچولو نتونست فیتیله ببینه. پشیمون بود ولی فایده ای نداشت.... طفلک  خیلی ناراحت شد...

سه تا بچه ی خواب الود برنامه ی بعدی رو اعلام کردند  و بعدشم خودشون گرفتند خوابیدن بس نبود عمو قناد بیچاره رو هم خوابوندند بزور..

بازم یه شعر قشنگ و زیبا و تقریبا جدید.. شعر ایام هفته. باز هم یه چیز جدید رو بچه های کوچولو موچولو یاد گرفتند ایام هفته هفته چند روزه روزاش چین چه شکلیند.. جمعه که از همه قشنگتره بنفشه داغه تعطیله فیتیلست.. همه چیزش فیتیلست...

شعر بازیهای ایرونی که واقعا جالبه  و باز هم اموزندست و

 در پایان مثل همیشه دعا .. دعا برای مریضان دعا برای بی سرپرستان.. ای خدای بزرگ بی همتا تو کس همه بی کسانی تو امید دل همه نا امیدانی....

و یه عکس  فیتیله ای از معین فیتیله ای :Glitter WordsImage and video hosting by TinyPic بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir  و باز هم توصیفی زیبا  از سه هنرمند محبوب بزرگ مردمی و مهربان به قلم زهرای عزیز.....غنچه ای در دلی شکفت، افتابی در سرایی درخشید، دفتر عشق جلو چشمانش باز شد و چه ناز آلود در نگاهش لحظه ای غصه ها نابود گشت. دستهای سرد او را گرمی دستانی فشرد، در دلش شوقی عجیب جوانه زد و بر لبانش خنده هایی تابید. ثانیه ها بهترین ثانیه ها بود و فضای بی روح اتاقش به چه زیبایی به خود رنگ گرفت، رنگ نیلی که میان ان گلبرگ های زرد مخمل گونه ای بازی و شادی را تمرین می کنند.
انگار بعد مدتی طولانی ضربان قلبش با آهنگ نشاط اشنا می شد و نفس های خسته اش را ملاقات سبزی زنده کرده بود.
اری او کودکی ست که در حلقه ی چشمانش قد و بالای سه مهربان جای گرفته است و اینک دردهای جسمی خود را به عشق انان برای چندی به دست فراموشی سپرده و در و دیوار بیمارستان در نظرش گلباران شدند، و حال فرش قرمز نگاه خود را صادقانه زیر پای ان سه نفر گسترده و با مظلومیتی وصف نا پذیر به چشمان پاکشان خیره شده است.
زمانی که برای ملاقات کودکان قدم به بیمارستان گذاشتند جای پای هر کدام از انان غنچه های محبت سر از خاک بیرون می اورد.
و در ان هنگام  که دستان کودک را در دستهای مهربان خود می فشردند، گرمی وجودشان مایه ی حیات روان کودک می شد.
ان زمان که با اشتیاقی عجیب او را در اغوش می کشیدند از کجا خبر داشتند که باران رحمت خداوند پاداش دل مهربان انان است و بر تن زندگی ابی شان می بارد.
چه خالصانه برای شفای کودکان دعا میکنند و چه مهربانانه دستهایشان را بالا می برند تا زندگی را برای همه از خداوند ارزو کنند و نمیدانند انها که ستاره باران می شود دستهایشان و پر از نور زندگی ابی شان.
و بی حضور مقدس انان که بنده هایی بی نظیرند چه تاریک خواهد بود عرصه ی مهربانی و صداقت .....
پس ای خدای قلبهای مهربان و چشمان پاکشان تنی سالم ، دلی پر امید، به انها ارزانی دار  تا خوشبخت زندگی کنند. الهی امین


دوستای گلم منتظر دیدن جوابها و نظراتتون هستم. همتون رو تا یه جمعه ی دیگه به خدا میسپرم.